فکر می کنید اندیشه یک مسلمان یا یک یهودی یا یک مسیحی ارتودکس چقدر با اندیشه انسانی که در 6 هزار سال پیش زندگی می کرده است ، تفاوت دارد؟ آیا می دانید اسلام که به قول مسلمین پیشرفته ترین دین است و به خاطر بلوغ فکری بشر بی نیاز به دین دیگری است، چقدر با یهودیت ، مسیحیت یا آتش پرستی و مرده پرستی تفاوت دارد؟
هزاران سال پیش وقتی مذهب در شکل بسیار ابتدائی نیاپرستی (پرستش روح مردگان)بود ،مذهب برای تمام شئون زندگی انسانها تصمیم می گرفت.مردم برای شادی روح رفتگان آتشی روشن می کردند و پسر بزرگ خانواده مسئول بود که همیشه آتش را روشن نگه دارد تا روح مردگان راضی و خشنود باشد.البته خشنود کردن روح مردگان به این سبب بود که روح دست از آزار و اذیت بردارد . زیرا اگر مردگان از طعام و شرابی که به آتش می دادند بهره مند نمی شدند ، بیم آن می رفت که به آزار زنده ها بپردازند.زنا امری ناپسند بود و با مرگ مجازات می شد ، چون نگهداری از آتش بعهده پسر بود و پسر حاصل از زنا از پشت مرد خانواده نبود تا پس از مرگ بتواند آتش را محافظت کند.محدوده ای که خانواده ها را از یکدیگر جدا می کرد ، فقط به این دلیل بود که چشم بیگانگان به آتش خانه نیفتد.پدر که مسئول انجام امور مذهبی بود و در حقیقت، آینه تمام نمای مذهب خانوادگی بود ، برای همه امور تصمیم می گرفت. چه پسر و چه دختر باید با اجازه او و با شخصی که او انتخاب می کرد ، ازدواج می کردند.درست کردن شراب ، اقدام به جنگ ، اقدام به صلح ، ساخت شهر ، همه و همه با انجام مراسمی مذهبی صورت می گرفت تا مبادا خدایان رنجیده خاطر گردند. فرزندان ، همسران و بردگان همه از اموال پدر خانواده محسوب می شدند. چون پدر نگهدارنده آتش بود ، تمام این امتیازات را دین خانوادگی به او اعطا می کرد.پس از مدتی خدایان مادی ظاهر شدند و بازهم چون سرطانی بر تمام شئون زندگی انسانها سایه افکندند.وقتی انسانها به انگیزه رویدادهایی چون زلزله و باران و طوفان و غیره پی بردند ، باز هم مذهب را از سرزمین ذهن خود بیرون نرادند و این دیو بدنهاد به شکل دیگری همچنان به فرمانروایی خود ادامه داد. الان نیز که در قرن بیست و یکم هستیم عده ای همچنان به مذهب اجازه می دهند که در تمام عرصه زندگی ایشان جولان بزند و طوق اسارت را برگردنشان بنهد.آنچنان مذهب بر آنها سلطه دارد که نمی توانند باور کنند ، که این مذهب روزی به دست خود آنها برای ترس از مردگان این همه بند به دست و پای آنها بسته است.آنها هرگز نمی توانند بپذیرند که مذهب از نیاز و ترس ریشه گرفته است.شکل و صورت قوانین مذهبی از گذشته تا کنون بسیار تغییر کرده است. خدا که روزی روح مرده بود ، بعد ها جای خود را به آتش داد و بعد به خداهای گوناگونی مثل ژوپیتر ، دیانا ، آتنا، زئوس و غیره تغییر یافت و بعد مثل یهوه ، روح القدس یا الله نادیدنی شد؛ اما انسان مذهبی تغییر نکرد. او هنوز هم مثل انسان سه هزار سال پیش می اندیشد.انگار که زمان برای او ایستاده است.اکنون خدا برای او روح مرده یا آتش نیست. خدایش تغییر کرده است، اما هنوز در هراس است که مبادا کردار او الله یا روح القدس یا یهوه را خشمگین کند و او را به عذاب همیشگی گرفتار کند. برای همین از نوزادی تا مرگ ، باز هم مذهب دست از سرش بر نمی دارد و می خواهد به جای خرد او برایش تصمیم بگیرد.یک انسان مذهبی را اگر با ماشین زمان به عقب برگردانی و به چهار هزار سال پیش ببری ، هرگز احساس ناراحتی نمی کند. جوهر اندیشه یک دیندار هیچ سنخیتی با پویایی ندارد. در هزاران سال پیش پدر خانواده مسئول بود برای خدایان قربانی کند، اکنون هم مراسم قربانی برای الله در مراسم حج وجود دارد.
در هزاران سال پیش هر مرده ای مقام خدایی می یافت و پدر خانواده در آتشی که در خانه برپا شده بود ، طعام می ریخت تا مرده را شاد کند. یا سالی چند بار در قبرستان بر روی گورها غذا می گذاشتند. هنوز هم وقتی کسی می میرد ، بر روی قبرش در مراسم چهلم و هفته و غیره ، غذا یی مثل عدس پلو و حلوا می گذارند.از آن گذشته هنوز بعضی از مرده ها به مقام خدایی می رسند و برای بر طرف شدن مشکلاتشان به روح آن مرده نذر و نیاز می دهند ، گوسفند قربانی می کنند ، آش می پزند ، شله زرد و پلوی نذری می پزند ، تا روح آن مرده مشکلاتشان را بگشاید.
هنوز هم زن و فرزند اموال مرد حساب می شوند و در صورتی که دختر یا پسری به دست کسی کشته شود ، پول خون او را به پدرش می دهند.در صورتی که پول خون هرگز نمی تواند ریشه جرایمی مثل قتل را در جامعه بخشکاند.
هنوز هم اگر از مذهبیون بپرسید چرا یک مرد تا 4 زن می تواند داشته باشد ، اما زنان نمی توانند به جز یک شوهر داشته باشند ، در پاسخ می گویند، چون اگر زن با مردان مختلفی باشد ، معلوم نمی شود که فرزند او از کدام مرد است.هر چند که دیگر نیازی نیست فرزندی از پشت مرد خانواده باشد تا آتش را نگه دارد ، اما زشتی زنا در نگر مذهبیون به همان دلیلیست که هزاران سال پیش مذهبیون به خاطر حفظ آتش به آن معتقد بودند.
خلاصه به هر آیین مذهبی که نگاه کنید ، می بینید که هنوز از نظر محتوی به قوانین سالهای نیاپرستی شباهت دارد ، فقط از نظر ظاهری تفاوت کرده است.آتش جای خود را به الله یا یهوه یا روح القدس داده است.گویی که جویبار اندیشه ی مذهبیان یخ بسته است و توان رفتن به جلو ندارد. یکجا ایستاده اند.
حتی اگر به فکر تحولی باشند ، آن را در چهارچوب دین می جویند. به زعم اینگونه افراد مثلاً یک فقیه می تواند خوش فکر باشد و دیگری بدفکر.غافل از اینکه کسی که در چهارچوب دین فکر می کند ، هرگز صاحب اندیشه نیست که بخواهیم او را خوش فکر بنامیم. خیلی اشتباه است که ما فکر کنیم اسلام قوانینی است که به 1400 سال پیش تعلق دارد.خیلی اشتباه هست که فکر کنیم یک مسلمان به مراسم 1400 سال پیش دل بسته است. این آیینهای مذهبی بسیار کهن تر از هزار و چهارصد سال هستند.همه آیینهای مذهبی بن و ریشه ای بسیار کهن دارند که در ظاهر تغییر کرده اند ، اما وقتی درون آنها را کنکاش می کنی و با تمدن مردم قدیم مقایسه می کنی ، متوجه می شوی که زمان برای مذهبیون ایستاده است.( در این ارتباط می توانید به کتاب تمدن قدیم نوشته فوستل دوکولانژ ، ترجمه نصرالله فلسفی مراجعه کنید)
برای انسانی که زنجیر مذهب را پاره کرده است، دکتر سروش، مطهری ، صانعی و کدیور ، فرقی با مولایان منبر 5 تومانی قدیم ندارند. چون دینداری با پویایی سرسازش ندارد. اینها هرگز به فکر نجات انسان نبوده اند، بلکه تلاش برای نجات دین می کنند.در کلامی ساده تر هنوز یخهای ذهنشان آب نشده است.فقط به جای عبادت آتش ، الله را برگزیده اند . البته برای فریب مردم سعی می کنند این عفریته را بزک کنند.
آیا با توجه به ماهیت ایستایی ذهن دینداران ، می توان امیدوار بود که کسانی به اسم روشنفکری دینی بتوانند دین را با دنیای مدرن وفق بدهند؟اصلاً دین به خاطر ماهیت ایستایی خویش می تواند با دنیای مدرن سازگار باشد؟
شخصی می گفت شما شمشیر را از رو بسته اید و با صحبت در مورد اسلام با عواطف مردم بازی می کنید.آیا می توان در مورد اسلام سکوت کرد و فقط هدف را بر روی مبارزه با جمهوری اسلامی گذاشت و آن وقت انتظار داشت از دامن زنی که شله زرد تقدیم روح حسین می کند ، ناگهان فرزندی بدنیا عرضه شود که به همسایه یهودی خود به اندازه عموی شیعه خود عشق می ورزد؟آیا ذهن فریز شده می تواند درست تصمیم بگیرد که ما کاری به انجماد مغزش نداشته باشیم و فقط به فکر دردهایی باشیم که جمهوری اسلامی بر او تحمیل کرده است؟آیا جمهوری اسلامی حاصل همین ذهنهای فریز شده نیست؟ آیا بدون روشنگری در مورد اسلام می توان امیدوار بود که در آینده هرگز دچار چنین طاعونی نخواهیم شد؟
به نگر من مبارزه با جمهوری اسلامی و مبارزه با اسلام باید در کنار هم باشد.تا مردم به ماهیت واقعی دین پی نبرند، فکر ایران آباد توهمی بیش نخواهد بود.
هزاران سال پیش وقتی مذهب در شکل بسیار ابتدائی نیاپرستی (پرستش روح مردگان)بود ،مذهب برای تمام شئون زندگی انسانها تصمیم می گرفت.مردم برای شادی روح رفتگان آتشی روشن می کردند و پسر بزرگ خانواده مسئول بود که همیشه آتش را روشن نگه دارد تا روح مردگان راضی و خشنود باشد.البته خشنود کردن روح مردگان به این سبب بود که روح دست از آزار و اذیت بردارد . زیرا اگر مردگان از طعام و شرابی که به آتش می دادند بهره مند نمی شدند ، بیم آن می رفت که به آزار زنده ها بپردازند.زنا امری ناپسند بود و با مرگ مجازات می شد ، چون نگهداری از آتش بعهده پسر بود و پسر حاصل از زنا از پشت مرد خانواده نبود تا پس از مرگ بتواند آتش را محافظت کند.محدوده ای که خانواده ها را از یکدیگر جدا می کرد ، فقط به این دلیل بود که چشم بیگانگان به آتش خانه نیفتد.پدر که مسئول انجام امور مذهبی بود و در حقیقت، آینه تمام نمای مذهب خانوادگی بود ، برای همه امور تصمیم می گرفت. چه پسر و چه دختر باید با اجازه او و با شخصی که او انتخاب می کرد ، ازدواج می کردند.درست کردن شراب ، اقدام به جنگ ، اقدام به صلح ، ساخت شهر ، همه و همه با انجام مراسمی مذهبی صورت می گرفت تا مبادا خدایان رنجیده خاطر گردند. فرزندان ، همسران و بردگان همه از اموال پدر خانواده محسوب می شدند. چون پدر نگهدارنده آتش بود ، تمام این امتیازات را دین خانوادگی به او اعطا می کرد.پس از مدتی خدایان مادی ظاهر شدند و بازهم چون سرطانی بر تمام شئون زندگی انسانها سایه افکندند.وقتی انسانها به انگیزه رویدادهایی چون زلزله و باران و طوفان و غیره پی بردند ، باز هم مذهب را از سرزمین ذهن خود بیرون نرادند و این دیو بدنهاد به شکل دیگری همچنان به فرمانروایی خود ادامه داد. الان نیز که در قرن بیست و یکم هستیم عده ای همچنان به مذهب اجازه می دهند که در تمام عرصه زندگی ایشان جولان بزند و طوق اسارت را برگردنشان بنهد.آنچنان مذهب بر آنها سلطه دارد که نمی توانند باور کنند ، که این مذهب روزی به دست خود آنها برای ترس از مردگان این همه بند به دست و پای آنها بسته است.آنها هرگز نمی توانند بپذیرند که مذهب از نیاز و ترس ریشه گرفته است.شکل و صورت قوانین مذهبی از گذشته تا کنون بسیار تغییر کرده است. خدا که روزی روح مرده بود ، بعد ها جای خود را به آتش داد و بعد به خداهای گوناگونی مثل ژوپیتر ، دیانا ، آتنا، زئوس و غیره تغییر یافت و بعد مثل یهوه ، روح القدس یا الله نادیدنی شد؛ اما انسان مذهبی تغییر نکرد. او هنوز هم مثل انسان سه هزار سال پیش می اندیشد.انگار که زمان برای او ایستاده است.اکنون خدا برای او روح مرده یا آتش نیست. خدایش تغییر کرده است، اما هنوز در هراس است که مبادا کردار او الله یا روح القدس یا یهوه را خشمگین کند و او را به عذاب همیشگی گرفتار کند. برای همین از نوزادی تا مرگ ، باز هم مذهب دست از سرش بر نمی دارد و می خواهد به جای خرد او برایش تصمیم بگیرد.یک انسان مذهبی را اگر با ماشین زمان به عقب برگردانی و به چهار هزار سال پیش ببری ، هرگز احساس ناراحتی نمی کند. جوهر اندیشه یک دیندار هیچ سنخیتی با پویایی ندارد. در هزاران سال پیش پدر خانواده مسئول بود برای خدایان قربانی کند، اکنون هم مراسم قربانی برای الله در مراسم حج وجود دارد.
در هزاران سال پیش هر مرده ای مقام خدایی می یافت و پدر خانواده در آتشی که در خانه برپا شده بود ، طعام می ریخت تا مرده را شاد کند. یا سالی چند بار در قبرستان بر روی گورها غذا می گذاشتند. هنوز هم وقتی کسی می میرد ، بر روی قبرش در مراسم چهلم و هفته و غیره ، غذا یی مثل عدس پلو و حلوا می گذارند.از آن گذشته هنوز بعضی از مرده ها به مقام خدایی می رسند و برای بر طرف شدن مشکلاتشان به روح آن مرده نذر و نیاز می دهند ، گوسفند قربانی می کنند ، آش می پزند ، شله زرد و پلوی نذری می پزند ، تا روح آن مرده مشکلاتشان را بگشاید.
هنوز هم زن و فرزند اموال مرد حساب می شوند و در صورتی که دختر یا پسری به دست کسی کشته شود ، پول خون او را به پدرش می دهند.در صورتی که پول خون هرگز نمی تواند ریشه جرایمی مثل قتل را در جامعه بخشکاند.
هنوز هم اگر از مذهبیون بپرسید چرا یک مرد تا 4 زن می تواند داشته باشد ، اما زنان نمی توانند به جز یک شوهر داشته باشند ، در پاسخ می گویند، چون اگر زن با مردان مختلفی باشد ، معلوم نمی شود که فرزند او از کدام مرد است.هر چند که دیگر نیازی نیست فرزندی از پشت مرد خانواده باشد تا آتش را نگه دارد ، اما زشتی زنا در نگر مذهبیون به همان دلیلیست که هزاران سال پیش مذهبیون به خاطر حفظ آتش به آن معتقد بودند.
خلاصه به هر آیین مذهبی که نگاه کنید ، می بینید که هنوز از نظر محتوی به قوانین سالهای نیاپرستی شباهت دارد ، فقط از نظر ظاهری تفاوت کرده است.آتش جای خود را به الله یا یهوه یا روح القدس داده است.گویی که جویبار اندیشه ی مذهبیان یخ بسته است و توان رفتن به جلو ندارد. یکجا ایستاده اند.
حتی اگر به فکر تحولی باشند ، آن را در چهارچوب دین می جویند. به زعم اینگونه افراد مثلاً یک فقیه می تواند خوش فکر باشد و دیگری بدفکر.غافل از اینکه کسی که در چهارچوب دین فکر می کند ، هرگز صاحب اندیشه نیست که بخواهیم او را خوش فکر بنامیم. خیلی اشتباه است که ما فکر کنیم اسلام قوانینی است که به 1400 سال پیش تعلق دارد.خیلی اشتباه هست که فکر کنیم یک مسلمان به مراسم 1400 سال پیش دل بسته است. این آیینهای مذهبی بسیار کهن تر از هزار و چهارصد سال هستند.همه آیینهای مذهبی بن و ریشه ای بسیار کهن دارند که در ظاهر تغییر کرده اند ، اما وقتی درون آنها را کنکاش می کنی و با تمدن مردم قدیم مقایسه می کنی ، متوجه می شوی که زمان برای مذهبیون ایستاده است.( در این ارتباط می توانید به کتاب تمدن قدیم نوشته فوستل دوکولانژ ، ترجمه نصرالله فلسفی مراجعه کنید)
برای انسانی که زنجیر مذهب را پاره کرده است، دکتر سروش، مطهری ، صانعی و کدیور ، فرقی با مولایان منبر 5 تومانی قدیم ندارند. چون دینداری با پویایی سرسازش ندارد. اینها هرگز به فکر نجات انسان نبوده اند، بلکه تلاش برای نجات دین می کنند.در کلامی ساده تر هنوز یخهای ذهنشان آب نشده است.فقط به جای عبادت آتش ، الله را برگزیده اند . البته برای فریب مردم سعی می کنند این عفریته را بزک کنند.
آیا با توجه به ماهیت ایستایی ذهن دینداران ، می توان امیدوار بود که کسانی به اسم روشنفکری دینی بتوانند دین را با دنیای مدرن وفق بدهند؟اصلاً دین به خاطر ماهیت ایستایی خویش می تواند با دنیای مدرن سازگار باشد؟
شخصی می گفت شما شمشیر را از رو بسته اید و با صحبت در مورد اسلام با عواطف مردم بازی می کنید.آیا می توان در مورد اسلام سکوت کرد و فقط هدف را بر روی مبارزه با جمهوری اسلامی گذاشت و آن وقت انتظار داشت از دامن زنی که شله زرد تقدیم روح حسین می کند ، ناگهان فرزندی بدنیا عرضه شود که به همسایه یهودی خود به اندازه عموی شیعه خود عشق می ورزد؟آیا ذهن فریز شده می تواند درست تصمیم بگیرد که ما کاری به انجماد مغزش نداشته باشیم و فقط به فکر دردهایی باشیم که جمهوری اسلامی بر او تحمیل کرده است؟آیا جمهوری اسلامی حاصل همین ذهنهای فریز شده نیست؟ آیا بدون روشنگری در مورد اسلام می توان امیدوار بود که در آینده هرگز دچار چنین طاعونی نخواهیم شد؟
به نگر من مبارزه با جمهوری اسلامی و مبارزه با اسلام باید در کنار هم باشد.تا مردم به ماهیت واقعی دین پی نبرند، فکر ایران آباد توهمی بیش نخواهد بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر